برای مشاهده مقالات مرتبط با موضوع، روی نام موضوع کلیک کنید.
مهدی اسدی؛ فاطمه کاظمی زاده
چکیده
با تشدید اندیشة ناسیونالیسم پس از جنگ جهانی اول و افزایش سفر و تبادلات فرهنگی، احساسات مشترک میان پارسیان هند و حامیان ناسیونالیسم باستانگرا در ایران شدت یافت. پارسیان هند در نتیجة رشد ناسیونالیسم و توجه به مسئلة سرزمین و ملیت، بهخصوص پس از آغاز جنگهای داخلی در هندوستان و تهدید امنیت مالی و جانی خود، به سرزمین اجدادی و امکان ...
بیشتر
با تشدید اندیشة ناسیونالیسم پس از جنگ جهانی اول و افزایش سفر و تبادلات فرهنگی، احساسات مشترک میان پارسیان هند و حامیان ناسیونالیسم باستانگرا در ایران شدت یافت. پارسیان هند در نتیجة رشد ناسیونالیسم و توجه به مسئلة سرزمین و ملیت، بهخصوص پس از آغاز جنگهای داخلی در هندوستان و تهدید امنیت مالی و جانی خود، به سرزمین اجدادی و امکان بازگشت به آن، بیش از پیش علاقهمند شدند. برای روشنفکران و ناسیونالیستهای باستانگرای ایرانی، که به دنبال راهبردهای اصلاح اقتصاد و فرهنگ ایران به منظور غلبه بر آنچه آنها بهمنزلة یک دورة طولانی انحطاط فرهنگی، فقر اقتصادی و ضعف سیاسی تصور میکردند، رابطه بیشتر با پارسیان هند و کسب حمایتهای همهجانبه از سوی آنها میتوانست نقش مهمی در غلبه بر این انحطاط ایفا کند. دولت پهلوی اول نیز، متأثر از رویکرد ناسیونالیسم باستانگرا و سیاست اقتصادی خود، به مهاجرت پارسیان هند به ایران علاقهمند گردید. پژوهش حاضر درصدد پاسخگویی به این پرسش اصلی است: رویکرد دولت پهلوی اول و پارسیان هند به مسئلة مهاجرت به ایران چه بود؟ یافتههای پژوهش، که با تکیه بر منابع دست اول و براساس روشهای تاریخی صورت گرفته، نشان میدهد بهرغم تمایلات نخستین برخی از رهبران پارسیان هند و علاقة رضا شاه و تلاشهای همهجانبة دولتمردان دورة پهلوی اول، موضوع مهاجرت پارسان هند به ایران به دلیل تضاد با سیاستهای بریتانیا در هندوستان، عدم تحقق عدالت اجتماعی مد نظر پارسیان هند در ایران و ساختار دولت مطلقة پهلوی و دوگانگی در میان پارسیان هند، به شکست انجامید.
برای مشاهده مقالات مرتبط با موضوع، روی نام موضوع کلیک کنید.
مهدی اسدی؛ پرویز حسین طلائی؛ علی اکبر مسگر
چکیده
از ابتدای دوران قرون جدید و با آغاز سلطه سیاسی غرب بر نقاط مختلف جهان ازجمله شرق، تعاملات سنتی شرق و غرب معطوف به مسائل جدیدی گردید و لزوم شناخت نقاط جدید به دلایل بسیار موردتوجه اروپاییان قرار گرفت. از سدههای هفدهم به بعد ارتباط تنگاتنگی میان شرقشناسی بهمثابه حرفه و شغل و گسترش تجارت اروپایی و درنهایت میان امپریالیسم و استعمارگری ...
بیشتر
از ابتدای دوران قرون جدید و با آغاز سلطه سیاسی غرب بر نقاط مختلف جهان ازجمله شرق، تعاملات سنتی شرق و غرب معطوف به مسائل جدیدی گردید و لزوم شناخت نقاط جدید به دلایل بسیار موردتوجه اروپاییان قرار گرفت. از سدههای هفدهم به بعد ارتباط تنگاتنگی میان شرقشناسی بهمثابه حرفه و شغل و گسترش تجارت اروپایی و درنهایت میان امپریالیسم و استعمارگری وجود داشته است. با همین رویکرد، نوع نگاه آنان به سایر تمدنها بخصوص شرقیان اغلب بااحساس برتری و لزوم سلطه بر آنان، تغییر یافت. متفکران شرقی به گونههای متفاوت چارهاندیشیهایی در مواجهه با غرب ارائه نمودند. هرچند انتقاد به شرقشناسی بهصورت روشمند پس از جنگ جهانی دوم آغاز گردید، اما زمینههای این انتقاد بهپیش از جنگ اول جهانی و به ظهور جنبشهای ملی در شرق بازمیگردد. ماهیت این جنبشها نیز به چالش کشیدن هژمونی سیاسی و فرهنگی غرب بود. تفکرات کسروی در چنین زمانی شکل گرفت؛ وی نخستین پژوهشگری در ایران یا شرق است که به مسئله شرقشناسی هرچند نه بهصورت روشمند و منسجم پرداخت. شیوه مبارزه کسروی در هر دو عرصه (هژمونی سیاسی و فرهنگی غرب) تا حدودی متفاوت از سایرین بود. در خلال همین مبارزات قلمی بود که او به ماهیت پژوهشهای برخی شرق شناسان در رابطه با مسئله استعمار برای تداوم سلطه بر ملل شرق پی برد. پژوهش حاضر درصدد پاسخگویی به این پرسش اصلی است: کسروی در رابطه با مطالعات شرقشناسی و مستشرقین چه رویکردی را دنبال میکرد؟ یافتههای پژوهش که با تکیهبر منابع دستاول و بر اساس روشهای تاریخی و بر مبنای توصیف و تحلیل صورت گرفته، نشان میدهد کسروی در دو عرصه به انتقاد از مطالعات شرقشناسی و مستشرقین پرداخت. نخست برای از میان بردن احساس سرافکندگی ایرانیان در برابر دستاوردهای علمی غرب و شیفتگی پژوهشگران ایرانی به آثار آنها به مبارزه علمی با آنان پرداخت و ضعفهای اساسی آنان را متذکر گردید. دوم به شرح ارتباط شرق شناسان با مسئله استعمار پرداخت و هدف پژوهشهای شرق شناسان را نگهداشتن ایرانیان در بدآموزیهای گذشته خود برای تداوم سلطه دولتهای استعماری دانست.