جواد بشری
چکیده
در برخی کتب نثر اواخر سدۀ هفتم و اوایل سدۀ هشتم و پس از آن، به کلام موزونی با کارکردی مثلگونه استشهاد شده که شباهت زیادی به مصرعی از سرودههای سعدی دارد؛ در حالی که در تاریخ وصّاف، این مصرع به مؤلف تاریخ، انتساب یافته است. در این گفتار با نگاهی چندوجهی ابتدا ضبط تعدادی از دستنویسهای کلیات سعدی در موضع مربوط به مصرع مزبور بررسی خواهد ...
بیشتر
در برخی کتب نثر اواخر سدۀ هفتم و اوایل سدۀ هشتم و پس از آن، به کلام موزونی با کارکردی مثلگونه استشهاد شده که شباهت زیادی به مصرعی از سرودههای سعدی دارد؛ در حالی که در تاریخ وصّاف، این مصرع به مؤلف تاریخ، انتساب یافته است. در این گفتار با نگاهی چندوجهی ابتدا ضبط تعدادی از دستنویسهای کلیات سعدی در موضع مربوط به مصرع مزبور بررسی خواهد شد، سپس فقرهای از تاریخ وصّاف که این مصرع را در خود جای داده با مقایسۀ دستنویسهایی از آن به اتقان خواهد رسید. فرض نهایی دربارۀ این مصرع مثلگونه آن است که سعدی و وصاف مثل مشهوری را دستآویز هنرنمایی خویش قرار داده و اوّلی با تغییری جزئی در ابتدای آن و دومی به شکل دستنخورده آن را تضمین و برداشت کردهاند. استفادۀ یکی از کتب نثر از این مصرع (رسالۀ فریدون سپهسالار) که همزمان با وصاف یا حتی پیش از او نگاشته شده، به نتیجهگیری اخیر یاری میرساند. ازاینرو نمیتوان این مصرع را متعلّق به وصاف دانست، بلکه حدس قریببهیقین آن است که او نیز مثل مشهوری را که پیش از او در افواه رواج داشته در کلام خویش تضمین کرده و آن را به نام خود زده است.