per
دانشگاه تهران
پژوهش های ایران شناسی
2252-0643
2676-4601
2014-11-22
4
2
1
12
10.22059/jis.2015.56669
56669
Research Paper
بررسی تطبیقی نسخۀ خطی مسالک و ممالک جرجانی و متن جهاننامه
A Comparative Review of Jorjaniʼs Manuscript of Masalek va Mamalek with Jahan Nameh
محمود جعفری دهقی
mdehaghi@ut.ac.ir
1
محمدحسین سلیمانی
soleymani99@gmail.com
2
دانشیار ایرانشناسی دانشگاه تهران
دانشجوی کارشناسی ارشد ایرانشناسی دانشگاه تهران
این مقاله به بررسی تطبیقی کتاب جهاننامه نوشتۀ محمّد بن نجیب بکران و نسخۀ خطی مسالک و ممالک اثر ابوالحسن صاعد بن علی جرجانی، که در نیمۀ دوم قرن نهم کتابت شده است، میپردازد. از این بررسی تطبیقی معلوم می شود که جرجانی بسیاری از مطالب خود را از جهاننامه گرفته است و با این حال، به سبب بیشتر بودن نسخههای مسالک جرجانی نسبت به متن جهاننامه، میتوان بعضی اغلاط متن و نسخههای جهاننامه را تصحیح کرد، ضمن آنکه از جهاننامه هم میتوان در تصحیح متن مسالک جرجانی کمک گرفت.
This article is concerned with a comparative review of Jahân-Nâme by Mohammad bin Najib Bakran and manuscripts of Masâlek va Mamâlek by Abu al-Hasan Sâʽid bin Ali Jurjâni written by during the middle of ninth century AH. From this review it becomes clear that Jorjâniʼs main source in writing his book was Jahân-Nâme and therefore Jahân-Nâme is also a good source for editing the Masâlek. However, the manuscripts of his Masâlek at our hand are by far more than the manuscripts of Jahân-Nâme, and this help us to correct some of errors occurred in editing of Jahân-Nâme.
https://jis.ut.ac.ir/article_56669_c49572c1473006229c96c67782eb6dd3.pdf
جغرافیای تاریخی
نسخهشناسی
تصحیح
مسالک و ممالک جرجانی
جهاننامۀ محمدبن نجیب بکران
Historical geography
codicology
edition
Masâlek va Mamâlek of Jurjâni
Jahân-Nâme of Mohammad bin Najib Bakran
per
دانشگاه تهران
پژوهش های ایران شناسی
2252-0643
2676-4601
2014-11-22
4
2
13
31
10.22059/jis.2015.56671
56671
Research Paper
از توَشْتْر ودایی تا مرداس شاهنامه
From Vedic Tvaṣṭṛ to Mardâs of Shâhnâme (A Review of the Meaning and Etymology of Mardâs)
محمّدحسن جلالیان چالشتری
mh_jalalian@hotmail.com
1
استادیار دانشگاه تبریز
توجّه بسیار دانشمندان به شخصیّت و نام مرداس، علیرغم ناچیز بودن ذکری که از او در شاهنامه رفته، مدیون اهمّیّت پسرش ضحّاک در اساطیر ایرانی است. نبود نام و نشان او در متون اوستایی و تشویش صورتهای نگارشی آن به خط پهلوی در متون فارسی میانه و کثرت بیش از حدّ گونههای مضبوط آن در متون اسلامی و همسانی نوشتاری و احتمالاً آوایی صورت مضبوط در شاهنامه با نام خاصّ عربی مرداس مسائلی هستند که این شخصیّت و نامش را در ابهام فرو بردهاند. با این همه، وجود اطّلاعات بسیار در وداها از ایزد توَشْتْر، پدر ویشوهروپه که معادل ضحّاک ایرانی است، میتواند تا حدّی خلأ اطّلاعات ما از این شخصیّت را مرتفع سازد. با بازخوانی اطّلاعات مرتبط با این شخصیّت در متون ودایی و مداقّه درصورتهای نام او در متون فارسی میانه و متون عهد اسلامی میتوان تصویری بهتر از او به دست آورد و خطاهای گذشته دربارۀ نام او را تصحیح کرد.
Despite the few data about Mardâs in Shâhnâme, the very high attention of scholars to him and his name is indebted to the importance of his son, Zahhâk, in Iranian mythology. The lack of any information about this personality in Avesta, ambiguity of written forms of his name in Pahlavi script in middle Persian texts, multiplicity of the recorded forms in Islamic texts and also the similarity of the written and probably phonetic forms of this name in Shâhnâme and the Arabic personal name are the issues which make Mardâs and his name more and more ambiguous. In Vedic myths Zahhâkʼs equivalent is viśvarūpa. This latterʼs father, tvaṣṭṛ, is a deity. The vast mythology of this god can partly compensate our lack of information about Mardâs. In this article attempts has been made to provide a more precise view about Mardâs and his name by reviewing the data related to this person in Vedic texts on the one hand and surveying the recorded forms in middle Persian and Islamic texts and also by criticizing the previous views.
https://jis.ut.ac.ir/article_56671_b72306d0b1a0f8d11491e9292980c2c5.pdf
اساطیرهند و ایرانیشناسی
نام شناسی
توَشْتْر
مرداس
ضحّاک
Indo-Iranian
Mythology
onomastics
Tvaṣṭṛ
Mardâs
Zahhâk
per
دانشگاه تهران
پژوهش های ایران شناسی
2252-0643
2676-4601
2014-11-22
4
2
33
44
10.22059/jis.2015.56673
56673
Research Paper
بررسی زندگی و آثار شیخ شهابالدین فضلاالله تورانپشتی
Surveying the Life and Works of Sheikh Shihâb al-Din Fadhl-Allâh Turân -Poshti
سید محمد منصور طباطبایی بهبهانی
mansoor@ut.ac.ir
1
حامد اسدی
hamedasadi72@yahoo.com
2
استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران
دانشجوی کارشناسی زبان و ادبیات عربی دانشگاه تهران
شیخ شهابالدین ابوعبداالله فضلاالله تورانپشتی از محدثین و فقهای قرن هفتم هجری است. وی منسوب به تورانپشت از روستاهای استان یزد است. از ابتدای زندگیش اطلاعات زیادی در دست نیست. وی ابتدا در شیراز و در سایۀ اتابکان فارس میزیست و در نهایت به درخواست ترکان خاتون بر مسند تدریس در مدرسۀ ترکانی کرمان نشست. در این مقاله با تکیه بر منابع فارسی و عربی، مراحل مختلف زندگی و تحصیل، رابطه با قدرت و گرایشهای اعتقادی وی مورد بحث قرار میگیرد و در پایان آثار وی بررسی و نسخهشناسی میشود.
Sheikh Shihâb Al-Din, Abu Abdullâh, and Fadhl-allâh Turan-Poshti is one ofthe Muhaddithes andFaqihs in the 7th A.H.He is from Turan-Poshtwhich is one of thevillages located in Yazd. There is not sufficient information of his earlylifetime. He used to live in Shiraz under FarsAtabegs` protectionand was later on requested by TarkanKhatunto commence teaching atTarkani School in Kerman. In this article we aimat clarifying different periods of his life,education, his relationship to authority and his belief tendencies based onPersian and Arabic sources and finally we have done a survey in his works andhis remaining manuscripts.
https://jis.ut.ac.ir/article_56673_ccfde5e4623196dc9f06be7dc943688f.pdf
تاریخ ادبیات
نسخهشناسی
اتابکان فارس
قراختائیان کرمان
شهابالدین فضلاالله
تورانپشتی
History of Literature
codicology
Atabegs of Fars
Qarâkhatâids of Kerman
Shihâb al-Din Fadhl-Allâh Turân-Poshti
per
دانشگاه تهران
پژوهش های ایران شناسی
2252-0643
2676-4601
2014-11-22
4
2
45
63
10.22059/jis.2015.56676
56676
Research Paper
نقطهای در تاریکخانه (تحلیل روانشناختی دو داستان کوتاه تاریکخانه اثر صادق هدایت و نقطهای بر روی نقشه اثر سعید فائق)
A Dot in the Dark Room
Psychological Analysis of the Short Stories The Dark Room by Sadeq Hedayat and A Dot on the Map by Sait Faik Abasıyanık
علی کالیراد
ali.kalirad@gmail.com
1
عضو هیأت علمی دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جوامع ایران و ترکیه در نیمۀ نخست سدۀ بیستم میلادی شاهد تغییرات ژرف و گستردهای در راستای نوسازی بودند که جنبههای گوناگون حیات فردی و اجتماعی ایرانیان و ترکان را تحت تأثیر قرار داد. مقاله حاضر با تحلیل روانکاوانۀ دو داستان کوتاه از دو چهرۀ شاخص داستاننویسی ایران و ترکیه، یعنی صادق هدایت (1903-1951م) و سعید فائق عباسییانیک (1906-1954م)، به بررسی اثرات تغییرات اجتماعی بر شخصیت این دو نویسنده پرداخته است و مضامین انزواجویی، کنارهگیری از اجتماع و بازگشت به زهدان در دو داستان کوتاه تاریکخانه اثر صادق هدایت و نقطهای بر روی نقشه اثر سعید فائق با بهرهگیری از مفهوم «واپسروی»، که جزو مکانیسمهای دفاعی روان آدمی به شمار میرود، مورد واکاوی قرار گرفتهاند.
Iran and Turkey witnessed deep and broad social changes in an effort to Modernization in the first half of 20th century. The social changes had wide-ranging consequences, including personal and psychological effects. The purpose of this paper is a psychoanalytic study of two short stories written by two prominent Iranian and Turkish writers, Sadeq Hedayat (1903-1951) and Sait Faik Abasıyanık (1906-1954) for investigating the psychological impact of social changes on their characters. The themes of isolation, reclusiveness and return to womb in the short stories The Dark Room by Hedayat and A Dot on the Map by Abasıyanık examined by means of the defense mechanism of “regression”.
https://jis.ut.ac.ir/article_56676_521972ff6870bdfed8f4437c2932583f.pdf
نقد ادبی
نقد اجتماعی
نقد روانشناسی
صادق هدایت
سعید فائق عباسییانیک
Literary Criticism
social criticism
Psychological criticism
Sadeq Hedayat
Sait Faik Abasiynik
per
دانشگاه تهران
پژوهش های ایران شناسی
2252-0643
2676-4601
2014-11-22
4
2
65
83
10.22059/jis.2015.56678
56678
Research Paper
اردشیرخوره از شکلیابی تا زوال با استناد به متون تاریخی
Ardashir Khwarah, from Establishment to fall on the Basis of Historical Texts
حسن کریمیان
karimi@ut.ac.ir
1
مجید منتظرظهوری
majidzohouri@ut.ac.ir
2
دانشیار باستانشناسی دانشگاه تهران
دانشجوی دکتری باستانشناسی دانشگاه تهران
اردشیرخوره را با طرح مدور و متحدالمرکزش می توان نخستین شهر ساختهشده به امر مؤسس سلسلۀ ساسانیان و نمادی از ظهور ایدئولوژی سلطنتی تمرکزگرای ساسانیان محسوب داشت. علیرغم نقش کلیدی این شهر در استقرار حکومت ساسانیان، بهجز یافتههای معدود باستانشناسانه، اطلاعات بسیار اندکی از تحولات تاریخی این شهر در دست است، بویژه آنکه، به اعتبار مندرجات آثار مورخان و جغرافیدانان قرون نخستین اسلامی، این شهر قرنها پس از سقوط ساسانیان نیز به حیات خود ادامه داده است. اینک این پرسش قابلیت طرح مییابد که منابع مکتوب کهن چه اطلاعاتی را در خصوص دلایل و فرایند شکلیابی، توسعه و زوال این شهر در اختیار قرار میدهند؟ به عبارت دیگر، شهر اردشیرخوره در دورۀ ساسانی و در دوران انتقال به دورۀ اسلامی دستخوش چه تغییراتی شده است؟ هدف آن است تا با اتکاء به متون کهن، ماهیت تاریخی و سیر تحول شکلگیری تا سقوط این شهر و همچنین شاخصهای فضایی و عملکردی آن بازشناسی گردد. مطالعات تاریخی مشخص میسازد که اردشیرخوره شهری با ماهیتی حکومتی، سیاسی، اجتماعی و مذهبی در دوران ساسانی بوده و با ورود اسلام دستخوش تغییراتی ساختاری و اجتماعی شده و در ادامۀ روند حیاتش به سبب برخی عواملی سیاسی، اقتصادی در قرن 10 و 11 هجری متروک شده است.
The round city of Ardeshir Khwarah, with its concentric layout, can be considered as the first city which established by the founder of the Sasanian dynasty as a symbol of the Sasanian royal ideology. Ardeshir Khwarah plays a key role in establishment of Sasanian sovereignty and urban planning. However, a little is known about the history of the city. It seems even stranger if we consider the reports of the early Islamic geographers and historians, recording that the city was flourishing until 5th century A.H. Now lots of questions can be posed about the city. What kind of information can be extracted from historical written sources concerning the reason and process of formation, thriving and abandonment of the city? In other word, how the city has changed during the transitional period from Sasanian to Islamic period? Based on the historical sources, the present paper deals with the historical identity of the city and its spatial order and functional characters.
https://jis.ut.ac.ir/article_56678_cd155ba08e842c8331912fec95664e26.pdf
: تاریخ ساسانی
تاریخ قرون نخستین اسلامی
جغرافیای تاریخی
شهر اردشیرخوره
فضای شهری و عملکردهای آن
History of the Sasanians
History of Iran in early centuries
Historical geography
Ardeshir Khwarah
Spatial order
per
دانشگاه تهران
پژوهش های ایران شناسی
2252-0643
2676-4601
2014-11-22
4
2
85
102
10.22059/jis.2015.56682
56682
Research Paper
زوال ولایت مهرجانقذق بر اساس متون تاریخی و دادههای باستانشناسی
The fall of Mehrjanqadhaq on the Basis of Historical Texts and Archaeological Data
خداکرم مظاهری
kh.mazaheri@yahoo.com
1
محسن زینیوند
2
بهرام کریمی
karimi_history@yahoo.com
3
استادیار دانشگاه آزاد اسلامی ایلام
دانشجوی دکتری رشتۀ باستانشناسی دانشگاه هنر اصفهان
کارشناس ارشد تاریخ ایران
بررسی متون تاریخی و دادههای باستانشناسی حاکی از آن است که ولایت مهرجانقذق یکی از مناطق مهم ایران بوده که در محدودۀ شهرستان درهشهر، بهویژه درۀ سیمره، شکل گرفته و تاریخ حیات آن به دورۀ اشکانی برمیگردد. دادههای باستانشناسی در تأیید متون تاریخی، هم توالی استقرار از دورۀ اشکانی تا قرن 4 هجری در درۀ سیمره را نشان میدهد و هم بیانگر آن هستند که این منطقه طی قرون 3 و 4 هجری بیش از سایر دورهها رونق داشته است. نمونههای سفالی کشفشده در جریان مطالعات باستانشناسی از نظر گاهنگاری از قرن 4 هجری جلوتر نمیرود. لذا میتوان گفت که ولایت مهرجانقذق در همین قرن 4 هجری متروکه شده است. این زمان با گزارشهای تاریخی همخوانی دارد که به رخداد زلزله، شیوع وبا و وقوع سیل در این قرن اشاره میکنند. از سوی دیگر، متون تاریخی، دادههای باستانشناسی و موقعیت و وسعت شهر تاریخی درهشهر حاکی از این است که این محوطۀ باستانی همان شهر سیمره، مرکز ولایت مهرجانقذق، است.
An Examination of historical text and archaeological data show that Mehrjanqadhaq was one of the important states of western Iran which had been founded and formed in a region now known as Darreshsher or more exactly in Saimara valley. The history of the state goes back to Parthian era. Archaeological data in confirmation of historical texts both indicate settlement sequence form Parthian era to fourth century A.H. in Saimara valley and show that this region flourished especially at third and fourth century A.H. Ceramic samples, which discovered in the course of archaeological excavations, chronologically, do not go forward then fourth century A.H. Therefore, we can say that Merhrjanqadhaq was deserted at fourth century A.H, which is also confirmed with historical records, which point to earthquake and flood occurrence as well as cholera epidemy at this century. On the other hand, the same historical and archaeological data and the situations and extent of ancient Darreshahr suggest that this site is the same as Saimara city, center of Mehrjanqadhaq state.
https://jis.ut.ac.ir/article_56682_d0a5cd01e47f8d82066045dba6d1f2ef.pdf
کاوشهای باستانشناسی
جغرافیای تاریخی
مهرجانقذق
درۀ سیمره
درهشهر
Archaeological excavations
Historical geography
Mehrjanqadhaq
Saimara valley
Darreshahr
per
دانشگاه تهران
پژوهش های ایران شناسی
2252-0643
2676-4601
2014-11-22
4
2
103
122
10.22059/jis.2015.56687
56687
Research Paper
هنر و معماری ایرانی در ابنیۀ اسلامی داغستان مطالعۀ موردی: بررسی شباهتهای هنری و معماری بومی مازندران با جنوب داغستان
Iranian Art and Architecture in Islamic Buildings of Dagestan
سید مهدی موسوی کوهپر
m_mousavi@modares.ac.ir
1
محمد رضا محمدی
mrmoham@modares.ac.ir
2
آناهیتا شاهرخی
anahitshahrokhi@gmail.com
3
دانشیار باستانشناسی دانشکدۀ علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس
دانشیار زبان روسی دانشکدۀ علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس
دانشجوی دکتری باستانشناسی دانشگاه تربیت مدرس
استفاده از سبکهای یکسان هنری و معماری در بناها و آثار آیینی یکی از بارزترین و مشهودترین گونهها از روابط فرهنگی و تاریخی میان ملتهاست. یکی از نمونههای این پدیده شباهت هنر و معماری در ابنیۀ مذهبی مناطق شمالی ایران، بهخصوص مازندران، با مساجد جنوب داغستان در منطقۀ قفقاز شمالی است، که با توجه به استیلای سیاسی و اجتماعی ایران تاریخی از دورۀ ساسانی تا پیش از حکومت تزارها، تحت تأثیر فرهنگ و هنر ایرانی بوده و در جغرافیای جهان ایرانی قرار دارد. جنوب این سرزمین، که از راه آبی دریایی از استانهای شمالی ایران آنچنان دور نیست، و شمال ایران به لحاظ هنری و فرهنگی مشترکات زیادی با یکدیگر دارد. در استان مازندران معماری ویژهای در برخی بناها از قبیل تکایا، حسینیهها و سقانفارها دیده میشود که شباهت زیادی به بناهای مذهبی موجود شامل مساجد و تکایا در جنوب داغستان دارد که بین قرون 17 تا 19 میلادی ساخته شدهاند. بیشتر شباهتها در استفاده از کندهکاریهای چوبی، حکاکی و نقاشی در تزئینات داخلی بنا، بر روی ستون، سرستون، بدنه و سقف و یکسانی شکل پلان است که از دوران صفوی ابتدا در مازندران و سپس در داغستان شکل گرفته است. این نوع سبک را امروزه در داغستان همچنان پرسیسکی یا ایرانی مینامند. این شباهت هنری نشانگر ارتباط هنرمندان و فرهیختگان ایرانی و داغستانی با یکدیگر و نقش ایرانیان در توسعۀ فرهنگی و مذهبی داغستان است.
Cultural communications among nations consist of various subjects and architectural art styles are the most distinct and recognized subjects in this area of studding. The republic of Dagestan in south of Russian Federation, not only from the past has cultural and historical relation with Iran, but also CT located in the Historical geography of cultural Iran. This relationship was more due to the political and social domination of Iran from Sassanian period till Tsar’s reign in 19th century. This land is close to Northern provinces of Iran, Gilan and Mazandaran. Dagestan has so many cultural interrelationships with these provinces. In the province of Mazandaran very special architectural art style could be observed which is comparable and similar with religious monuments in south Dagestan. These similarities could be seen on wooden decorations such as on columns and windows, painting on roof and walls, plan of the buildings. In this article has been tried to focus on these similarities and compare two styles.
https://jis.ut.ac.ir/article_56687_58bbb4856da4e62d3162ba5186ae6401.pdf
هنر ایرانی و اسلامی
معماری آیینی
روابط فرهنگی
ایران
قفقاز
Iranian-Islamic Art
religious architecture
Cultural
Communications
Iran
Caucasia
per
دانشگاه تهران
پژوهش های ایران شناسی
2252-0643
2676-4601
2014-11-22
4
2
123
142
10.22059/jis.2015.56688
56688
Research Paper
تأثیر سیاستهای اقتصادی دولت پهلوی اول بر اقتصاد بندر بوشهر 1304-1320ﻫ.ش
The Impact of Pahlavi the First on the Economy of Busher 1304-1320 A.H
نورالدین نعمتی
nemati@tu.ac.irn
1
شیوا تقوایی زحمتکش
2
استادیار تاریخ دانشگاه تهران
کارشناس ارشد مطالعات خلیج فارس دانشگاه تهران
بندر بوشهر از دورۀ افشاریه تا اوایلدورۀ پهلوی مهمترین بندر تجاری ایران در سواحل خلیج فارس بود. همزمان با روی کارآمدن دولت پهلوی اوّل، علیرغم اینکه بندر بوشهر فاقد تأسیسات بندری با معیارهای بینالمللیبود، باز از سایر بنادر ایران فعالتر بود و اکثر شرکتهای تجاری خارجی و تجارداخلی برای وارد و صادر کردن کالاهای خود از این بندر استفاده میکردند. در دورۀپهلوی اول سیاستهای متعددی برای نوسازی کشور اتخاذ و اعمال شد. بخش قابل توجهی ازاین سیاستها، سیاستهای اقتصادی بودند. بخشی از سیاستهای اقتصادی دولت باعثبرآمدن بندر خرمشهر به عنوان بندری با تأسیسات ارتباطی در مقابل بندر بوشهر شد. بخشیدیگر از سیاستهای اقتصادی دولت پهلوی اول، مانند انحصار تجارت خارجی، نیز باعثرشد قاچاق و ناامنی در بندر بوشهر و افول روزافزون آن شد. این پژوهش علت جابجاییمرکزیت تجاری از بندر بوشهر به بندر خرمشهر را در راهبرد اقتصادی دورۀ پهلوی اولجستجو میکند. اگرچه یافتههای این پژوهش رشد آماری تجارت بوشهر را نشان میدهند،اما این هم معلوم میشود که افزایش تجارت خارجی بندر بوشهر به دلیل بالا رفتن حجمتجارت خلیج فارس در پی راهاندازی خط آهن سراسری و از قِبَل شکوفایی تجاری بندرخرمشهر بوده است. با اجرا شدن سیاستهای اقتصادی دولت مرکزی، بندر خرمشهر به بندراصلی ایران در سواحل خلیج فارس تبدیل شد و سهم بندر بوشهر از سیاستهای اقتصادیدولت مرکزی تنها رشد قاچاق، ناامنی و نابسامانی
The statesmen of the First Pahlavi formulated strategies for the economic renovation based on the export potential. Before that, the harbor of Busher had a central place in foreign trade of the country due to having harbor infrastructure, proximity to economic centers and the fact that many merchants lived there. After the implementation of the new plan the Khuzestan area became the main center of trade in the Persian Gulf region. These plans included the building of new roads and rail way, the population increase in urban centers and institution of new harbor facilities in Khuzestan. The Busher harbor which was not able to compete lost its importance gradually. This research studies how and under what circumstances the Busher harbor lost its importance in trade and examines the theory that the reason lies in new economic strategies of the first Pahlavi's.
https://jis.ut.ac.ir/article_56688_0fa998829fd80dd740b5e84aea2dcd8b.pdf
پهلوی اول
توسعۀ اقتصادی
تجارت
بوشهر
خوزستان
First Pahlavi
Economic Growth
trade
Busher harbor
Khuzestan