جواد مرشدلو
چکیده
فرارود یا ماوراءالنهر، هرچند امروزه، آسیای مرکزی نام گرفته است، به لحاظ تاریخی بخشی از مجموعۀ فرهنگی و تمدنی ایران بوده است. «سارت»، که واژهای رایج در زبان ترکی جغتایی است، تا آستانه سدۀ بیستم میلادی لفظی پرکاربرد برای نامیدن بخش چشمگیری از مردم یکجانشین آسیای مرکزی به شمار میرفت. این اصطلاح در فضای پرآشوب و متحول پس از انقلاب ...
بیشتر
فرارود یا ماوراءالنهر، هرچند امروزه، آسیای مرکزی نام گرفته است، به لحاظ تاریخی بخشی از مجموعۀ فرهنگی و تمدنی ایران بوده است. «سارت»، که واژهای رایج در زبان ترکی جغتایی است، تا آستانه سدۀ بیستم میلادی لفظی پرکاربرد برای نامیدن بخش چشمگیری از مردم یکجانشین آسیای مرکزی به شمار میرفت. این اصطلاح در فضای پرآشوب و متحول پس از انقلاب روسیه، از دایرۀ مطالعات قومشناسی و بررسیهای آماری آسیای مرکزی حذف شد و جای خود را به نامهای قومی ازبک، قرقیز و غیره داد. طبق یافتههای برخی خاورشناسان برجستۀ روس، شواهد موجود در گزارش سیاحان سدۀ سیزدهم هجری/نوزدهم میلادی و بررسیهای آماری روسها در اواخر همین سده، سارتها افزون بر این که بخش معین و پرجمعیتی از مردم یکجانشین آسیای مرکزی را تشکیل میدادند، پیوندهای مشخص و آشکاری با ایران و فرهنگ و تمدن ایرانی داشتند. جستار پیش رو، با تکیه به اطلاعات گردآوری شده از منابع دست اول و تحلیل این اطلاعات، کوشیده است پرتوی بر این موضوع بیفکند. نتیجة تحقیق نشان میدهد که اولاً تا آستانه انقلاب بلشویکی، سارت نام معینی برای جمعیت وسیعی از شهرنشینان و روستانشینان آسیای مرکزی بوده است، و ثانیاً هویت این مردم از هویتهای قومی متمایز بوده است و حذف آن از ادبیات قومی آسیای مرکزی نتیجة ابهام در ارائۀ تعریفی درست از آن و همنوایی هویتخواهی «جدیدیها» با سیاستهای پس از انقلاب بلشویکی در آسیای مرکزی بوده است.